- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رخت که پیر و جوان را بیک نظر سوزد چه آتش است ندانم که خشک و تر سوزد
2 حدیث ناله من کآتشی جگر سوزست ترا بگوش نگیرد مرا جگر سوزد
3 بوصل اگر قدری مرهم دلم کردی بداغ هجر تو جانم صد آنقدر سوزد
4 دلا چو سوختی از غم دگر چه می ترسی ز هستی تو چه باقی است تا دگر نسوزد
5 دوای داغ دلم صبر شد چه چاره کنم که مرهم دلم از داغ بیشتر سوزد
6 ببال خود که تواند پرید؟ سوی تو شمع که اول آتش شوق تو بال و پر سوزد
7 سخن درست بگویم، ستم بود اهلی که طوطیی چو من از حسرت شکر سوزد