- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زبان حال عاشق، آن زمان غمّاز میگردد که در دل بیقراری همنشین راز میگردد
2 کشد از همنشینان رازهای دل به رسوایی نفس چون همدم نی میشود، آواز میگردد
3 چنان دلبسته یاد جمال اوست افغانم که همراه نفس از لب به خاطر بازمیگردد
4 گرفتم سرمه را با چشم او یک جا توان دید نگاه شوخچشم او، چرا با ناز میگردد
5 ز بس خاک دیار عشق دامنگیر میباشد نمیدانم صدا از بیستون چون بازمیگردد
6 چه سوز است اینکه پنداری شرار از شعله میریزد زبان واعظ ما چون سخنپرداز میگردد