-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخگر شد نقاب از آتش رخسار او، بال سمندر شد
2 مشبک شد چنان از خارخار دیدنش چشمم کزان نور نگاهم تارها چون دود مجمر شد
3 گنه کاران شدند از حشر من گرم عرق ریزی رخم از رنگ خجلت آفتاب روز محشر شد
4 ندارد مال دنیا حاصلی غیر از پشیمانی صدف دست تأسف زد بهم، تا پر ز گوهر شد
5 نظر بر تیره روزان، چشم روشن میکند جانا غبار ظلمت شب، توتیای چشم اختر شد
6 جمال گل چنین در ناله بلبل کرده بلبل را ز فیض حسن جانان است اگر واعظ سخنور شد