داورا ای که از ادیب الممالک فراهانی مقطع 225

ادیب الممالک فراهانی

آثار ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

داورا ای که بهنگام مدیحت بورق

1 داورا ای که بهنگام مدیحت بورق بیزد از خامه مه و مهر و سهیل یمنم

2 تا بحدیکه همه مدعیان پندارند مالک مرسله زهره و عقد پرنم

3 تو همه ماهی و خورشیدی و ابری و نسیم من خزان دیده و پژمرده گلی در چمنم

4 آفتابی که بگردون شده تابنده توئی سایه کافتد از آن، بر زبر خاک منم

5 خرد بودم من و دادیم بزرگی چندان که نگنجد بتن ای خواجه دگر پیرهنم

6 پیرهن بر تن سهل است که از وجد و طرب جای آنست که بیرون شود از پوست تنم

7 شیوه بوالحسنی داری وجود علوی ویژه با من که ز نسل علی «ع » بوالحسنم

8 برگزیدی ز خردمندان در بارگهم برکشیدی زسخن سنجان در انجمنم

9 کرمت ماء معین ریخت بجام هوسم سخنت در ثمین داد بجای ثمنم

10 چون تو آوردی و اینجا تو نگهداشتیم هم تو بردی بر شاهنشه با خویشتنم

11 می نترسم زبد چرخ و نباشم حیران کانکه آورده مرا باز برد در وطنم

12 بیژن آسا ز چه غصه برون آرد باز رستم فضل تو بی منت دلو و رسنم

13 تو پرستنده حقی و گر این بنده ترا نپرستم ز سر صدق کم از برهمنم

14 ور ترا نیک پرستم همه دانند که من بنده حقم و از جان عدوی اهرمنم

15 تو بنامیزد نقاد سخن باشی و من نیست در مخزن دانش گهری جز سخنم

16 گر سخن راست سرودم دهنم شیرین کن ورنه شاید که دو صد مشت زنی بر دهنم

عکس نوشته
کامنت
comment