-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 شوخی که خون من چو می ناب میخورد شاخ گلی است کز دل من آب میخورد
2 هرگه فکند بر گل رخ زلف تابدار ما را چو شمع رشته جان تاب میخورد
3 دل با خراش ناوک او خوش بود مرا عود آن زمان خوش است که مضراب میخورد
4 باور مکن که گوشهنشین گشت چشم او مست است و می به گوشه محراب میخورد
5 دل صید زخم دار وز دست و زبان خلق هرجا که رفت ناوک پرتاب میخورد
6 بهر خدا مگوی به دشمن حدیث تلخ کاین نیش زهر بر دل احباب میخورد
7 اهلی ز اضطراب تو دانی که آگه است صیدی که تشنه خنجر قصاب میخورد