گوهر اشکم که راز دل هویدا از خیالی بخارایی غزل 226

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

گوهر اشکم که راز دل هویدا می‌کند

1 گوهر اشکم که راز دل هویدا می‌کند ز آن نشد پنهان که بازش دیده پیدا می‌کند

2 اشک اگر بی‌وجه ریزد آبروی ما رواست چون به رو می‌آید آخر آنچه با ما می‌کند

3 نافه گر برد از خطت عطری به صد خون جگر روسیاهی بین که چونش باز رسوا می‌کند

4 ختم شد بر دیده طرز راست بینیّ و هنوز جان به فکر سرو قدّت کار بالا می‌کند

5 عقل از سرّ دهانت ذرّه‌ای آگه نشد گرچه عمری شد که فکر این معمّا می‌کند

6 خیال سروِ بالایت خیالی را مدام عندلیب جان هوای باغ و صحرا می‌کند

عکس نوشته
کامنت
comment