-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فتنهٔ زلف دلربای توام تشنهٔ جام جانفزای توام
2 نیست چون زلف تو سر خویشم گرچه چون زلف در قفای توام
3 جز هوای توام نمیسازد زانکه پروردهٔ هوای توام
4 گر غباری است از منت زآن است که من خسته خاک پای توام
5 تا کنارم ز اشک دریا شد نیست کاری جز آشنای توام
6 چون به صد وجه تو بلای منی من به صد درد مبتلای توام
7 از همه فارغم که در دو جهان می نیاید به جز رضای توام
8 بس بود از دو عالم این ملکم که تو آنی که من گدای توام
9 از وجود فرید سیر شدم گمشده در عدم برای توام