عقل از اینجا بی از شاه نعمت‌الله ولی غزل 636

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

عقل از اینجا بی خبر او ره به بالا کی برد

1 عقل از اینجا بی خبر او ره به بالا کی برد مرغ وهم ار پر بسوزد ره به مأوا کی برد

2 عقل مخمور است و میخانه نمی داند کجاست این چنین شخصی به میخانه شما را کی برد

3 مجلس عشقست و سلطان ساقی و رندان حریف هر گدای بی سر و پا را به آنجا کی برد

4 از لب شیرین یوسف هر که یابد بوسه ای کی برد شکر به مصر و نام حلوا کی برد

5 دم مزن از معرفت با ما در این بحر محیط مرد عاقل آب دریا سوی دریا کی برد

6 رستم دستان زبردستی کند با این و آن گر به دست ما فتد او دست از ما کی برد

7 نعمت الله هر چه می یابد مسمای ویست با چنین کشف خوشی او اسم اسماء کی برد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر