یاری که بر جدایی اویم از امیرخسرو دهلوی غزل 834

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

یاری که بر جدایی اویم گمان نبود

1 یاری که بر جدایی اویم گمان نبود ماهی نبود آن که شبی در میان نبود

2 بیگانه وار از سر ما سایه وا گرفت ما را ز آشنایی او این گمان نبود

3 دامانش چون گذاشت حق صحبت قدیم؟ گیرم که دست هیچ کسش در میان نبود

4 گل آمد و به باغ رسیدند بلبلان وان مرغ رفته را هوس آشیان نبود

5 زامید وصل زیستنم بود آرزو ورنه فراق یار به جانی گران نبود

6 جانم به جان و من نه ام از زندگان، از آنک زو بود جمله زندگی من ز جان نبود

7 رفتم به بوی صحبت یاران به سوی باغ گویی به باغ زان همه گلها نشان نبود

8 خسرو، اگر گل تو ز گلزار شد، منال دانی که هیچ گه چمن بی خزان نبود

عکس نوشته
کامنت
comment