- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هله ای دلی که خفته تو به زیر ظل مایی شب و روز در نمازی به حقیقت و غزالی
2 مه بدر نور بارد سگ کوی بانگ دارد ز برای بانگ هر سگ مگذار روشنایی
3 به نماز نان برسته جز نان دگر چه خواهد دل همچو بحر باید که گهر کند گدایی
4 اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا بستان میی که یابی ز تفش ز خود رهایی
5 به خدا به ذات پاکش که میی است کز حراکش برهد تن از هلاکش به سعادت سمایی
6 بستان مکن ستیزه تو بدین حیات ریزه که حیات کامل آمد ز ورای جان فزایی
7 بهلم دگر نگویم که دریغ باشد ای جان بر کور یوسفی را حرکات و خودنمایی