دلها به غمزه دزدی، از امیرخسرو دهلوی غزل 1858

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگشایی

1 دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگشایی جانها به عشوه سوزی، چون زلف را نمایی

2 دلها بری و گویی، من دلبری ندانم بازی ز زلف بستان تعویذ دلربایی

3 هستم فتاده در غم برخاسته ز هستی هیچ افتدت که گه گه در دیدن من آیی

4 گردد دل غمینم خون از برای جانان زیرا که می برآید حال من از جدایی

5 خون شد ز گریه دیده، بفشان ز زلف گردی تا دیده سرمه سازد از بهر روشنایی

6 چندین مگو که خسرو با من چه کار دارد؟ آخر تو روز عیدی، من بنده روستایی

عکس نوشته
کامنت
comment