دل رفت به سوی تو، همان از امیرخسرو دهلوی غزل 499

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ماند

1 دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ماند جان کرد به ره حمله و آن نیز برون ماند

2 از کوی تو باز آمد و بر آتش دل سوخت هر نامه صبری که ازین پیش دلم خواند

3 اندر دلم این بود که بگذشت همه عمر وین دیده نثاری به ته پای تو افشاند

4 آب از جگرم خورد و برم نیز جگر داد بالات نهالی که در آب و گل ما شاند

5 پرسند عزیزان و نخوانم بر خود، ازانک کس بر جگر سوخته مهمان نتوان ماند

6 آن یار به دل در شد و تن خدمت او کرد بستند در دل، خرد و هوش برون ماند

7 کردیم بحل نرگس بازنده او را خسرو همه هستی که به یک داد لبش خواند

عکس نوشته
کامنت
comment