دل در آن زلف شد و روی دل از خیالی بخارایی غزل 180

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

دل در آن زلف شد و روی دل افروز ندید

1 دل در آن زلف شد و روی دل افروز ندید وه که هیچ از سر زلف تو کسی روز ندید

2 وقت دل گرم نشد تا ز غم عشق نسوخت عود خوشبوی نشد تا الم سوز ندید

3 خویش را بر صف عشاق زدن کام دل است عقل را عشق در این معرکه فیروز ندید

4 دیده استاد تر از چشم تو در دور قمر هندوی عربده جوی ستم آموز ندید

5 تا خیالی طرف غمزهٔ شوخ تو گرفت چه جفاها که از آن ناوک دلدوز ندید

عکس نوشته
کامنت
comment