1 دل از من بُرد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد
2 شب تنهاییَم در قصدِ جان بود خیالش لطفهایِ بیکران کرد
3 چرا چون لاله خونین دل نباشم؟ که با ما نرگسِ او سر گران کرد
4 که را گویم که با این دردِ جان سوز طبیبم قصدِ جانِ ناتوان کرد
5 بدان سان سوخت چون شمعم که بر من صُراحی گریه و بَربَط فغان کرد
6 صبا گر چاره داری وقت، وقت است که دردِ اشتیاقم قصدِ جان کرد
7 میان مهربانان کی توان گفت؟ که یارِ ما چُنین گفت و چُنان کرد
8 عدو با جانِ حافظ آن نکردی که تیرِ چشمِ آن ابروکمان کرد
معنی شعر:
تو ناخواسته وسیله ای برای پیشبرد اهداف و مقاصد دیگران شده ای. و از تو نهایت سواستفاده را می کنند. اینهمه مغرور متکبر مباش. گول ظاهر دیگران را مخور تا دیر نشده به خودت بیا. و از آن ها دوری کن.