1 دل که جای تست چون سازیم جای دیگران چون ترا بیرون کنیم از دل برای دیگران
2 ما خود اندر کنج غم سوزان بتاریکی ز بخت برق آه ما بود شمع سرای دیگران
3 ذره ذره گر کند خورشید عشقش جان ما ذره یی هرگز نبینی در هوای دیگران
4 درد خود را از خموشی ساختم درمان ولی سوزم از طعن و نمیدانم دوای دیگران
5 دور افکندی ز خود چونمرغ بسمل وقت قتل می طپم در خون که میمیرم بپای دیگران
6 هرکه شد بی بهره از نور رخت ای آفتاب سایه وار افتد بغیبت در قفای دیگران
7 غرقه غم اهلی از بیگانگیهای تو شد ور بخون گردد نگردد آشنای دیگران
8 اهلی اگر حریف می و مطربست و عشق گو ترک بحث مدرسه و قال و قیل کن