-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل که برد از ما اگر چه مبتلا می داردش گر خوش است او را بدین بگذار تا می داردش
2 از که پرسم تا کجا می دارد آن درمانده را؟ ای صبا، از من بپرسی هر کجا می داردش
3 پند گوید عقل، لیکن کی کند فرمان عقل؟ آنکه بی فرمان او دل در بلا می داردش
4 ای مسلمانان، ز آه عاشقان یادش دهید کان رقیب نامسلمان بر بلا می داردش
5 غمزه جانداری ست آن سلطان خوبان را رفیق کز پی جان بردن مشتی گدا می داردش
6 چند ماند جان مسکینی که هر شب تا سحر همچو بیماران به افسوس و دعا می داردش
7 سرو را نبود قبا سرو است بالایش، ولیک بی بلایی نیست آن کاندر قبا می داردش
8 از اجل نالد همه کس کو کند جان را جدا من ز بخت خویشتن کز من جدا می داردش
9 چند گه دیگر نخواهم کرد هم با او وفا آن همه خوبی که با ما بی وفا می داردش
10 گر سلامت نیست، باری کم ز دشنامی کزو گوش خسرو را که در راه صبا می داردش