-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل از غم زار و یارش صحبت اغیار میباید هلاک جان عاشق را همین در کار میباید
2 به لاف عاشقی نتوان ز خیل عشقبازان شد جگر پرخون و دل پُردرد و دل افگار میباید
3 به اندک عشوهٔ لطفی که از یاری کسی خواهد تحمل بر جفای دشمنش بسیار میباید
4 بدان کان نمک یعقوب یوسف را کند همسر دریغا دیدهٔ بینا درین بازار میباید
5 بهشت و کوثر و غلمان ترا ارزانی ای زاهد سخن از یار گو با ما که ما را یار میباید
6 چه سود از این که میگویم فدایت باد جان من به گفتن راست ناید کار را کردار میباید
7 سر کوی تو گلزاریست ای سرو از گلاندامان چو اهلی عندلیبی هم در این گلزار میباید
8 در بزم او چه تحفه برد اهلی گدا جانی که داشت پیش سگ کوی او کشید