1 دل قصد وصال دلکشی کرد و برفت خود را بفدای مهوشی کرد و برفت
2 چون نوبت روز ناخوشی پیش آمد جانم زمیانه شبخوشی کرد و برفت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 زمن بخواهد حاجی سلام پرسش خویش دعا و خدمت هریک همی کنم تکرار
2 توقعست مرا کز مجددات امور خبر دهند بهر وقت از مجار ومسار
1 حکیم یونان ان فلسفی نجیب الدین که واقفست بتحقیق برهمه اسرا ر
2 زمنطق و ز ریاضی و از طبیعیات نجوم و هندسه و علم طب و موسیقار
1 شاه جوانست و بخت ملک جوانست کار جهان لاجرم بکام جهانست
2 تخت بنازد همی و در خور اینست تاج ببالد همی و لایق آنست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به