1 دل قصد وصال دلکشی کرد و برفت خود را بفدای مهوشی کرد و برفت
2 چون نوبت روز ناخوشی پیش آمد جانم زمیانه شبخوشی کرد و برفت
1 منم آنکس که عقل را جانم منم آنکس که روح را مانم
2 دعوی فضل را چو معنایم معنی عقل را چو برهانم
1 حبذا ای نسیم جان پرور وی مبارک پی خجسته ا ثر
2 ای زفر تو خاک دیبا پوش وی زدست تو آب جوشنگر