1 دل قصد وصال دلکشی کرد و برفت خود را بفدای مهوشی کرد و برفت
2 چون نوبت روز ناخوشی پیش آمد جانم زمیانه شبخوشی کرد و برفت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 هیچ رنگ عافیت در خیر عالم نماند هیچ بوی خوشدلی با گوهر آدم نماند
2 از براین خاک یکتن آسوده نیست زیر این سقف مقرنس یک دل خرم نماند
1 رخ خوب تو ناموس قمر برد لب لعل تو بازار شکر برد
2 بنفشه گر چه بازاری همیداشت چو زلف دید سردر یکدیگربرد
1 ای زده لبیک شوق از غایت صدق و صفا بسته احرام وفا در عالم خوف ورجا
2 ای زنقص نقض فارغ حکم تو گاه نفاذ وی زننک فسخ ایمن عزم تو وقت مضا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **