اهل دل را از لب شیرین از خواجوی کرمانی غزل 204

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست

1 اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست طوطی خوش نغمه را از شکرستان چاره نیست

2 گر دلم نشکیبد از دیدار مه رویان رواست ذره را از طلعت خورشید رخشان چاره نیست

3 صبحدم چون گل بشکر خنده بگشاید دهن از خروش و نالهٔ مرغ سحرخوان چاره نیست

4 تا تودر چشمی مرا از گریه خالی نیست چشم ماه چون در برج آبی شد ز باران چاره نیست

5 رشتهٔ دندانت از چشمم نمی‌گردد جدا لؤلؤ شهوار را از بحر عمان چاره نیست

6 از دل تنگم کجا بیرون توانی رفت از آنک گنج لطفی گنج را در کنج ویران چاره نیست

7 دور گردون چون مخالف می‌شود عشاق را در عراق ار راست گوئی از سپاهان چاره نیست

8 مردم از اندوه از کرمان نمی‌یابم خلاص ای عزیزان هر که مرد او را ز کرمان چاره نیست

9 خواجو ار درظلمت شب باده نوشد گو بنوش خضر را در تیرگی از آب حیوان چاره نیست

عکس نوشته
کامنت
comment