دل جگر سوخته از جان سیه از اهلی شیرازی غزل 302

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

دل جگر سوخته از جان سیه بخت من است

1 دل جگر سوخته از جان سیه بخت من است جان هم آغشته بخون از دل جان سخت من است

2 صورت حال چه پوشم که عیانست مرا هرچه در آینه خاطر یک لخت من است

3 شمع روی تو که در خرمن گل آتش زد برق او را چه غم از سوختن رخت من است

4 خسرو وقت خود و بنده درگاه توام خشت در تاج سر و خاک درت تخت من است

5 همه جا صبح وصال است ز خورشید رخش اهلی این شام غم از تیرگی بخت من است

6 گردون گرت نماید از حقه مهره مهر بازی مخور که گردون تا هست حقه بازاست

7 گر گنج وصل خواهی لب تشنه دار اهلی یعنی کلید این در دردست اهل رازست

عکس نوشته
کامنت
comment