دل جفای خطت از دور قمر از خیالی بخارایی غزل 178

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

دل جفای خطت از دور قمر می‌داند

1 دل جفای خطت از دور قمر می‌داند فتنهٔ چشم تو را عین نظر می‌داند

2 آنچه دوش از ستم زلف تو بر من بگذشت گر تو آگاه نیی باد سحر می‌داند

3 گِرد کویت چو صبا بی‌سروپا می‌گردد هرکه در راه غمت پای ز سر می‌داند

4 گفتمش رو که تو چیز دگری حور نیی گر بگویم ملکی چیز دگر می‌داند

5 هنر محتسب این است که هردم جایی می‌کند عیب منِ مست و هنر می‌داند

6 غیر از این شیوه خیالی که به یاد رخ توست به خیال دهنت هیچ اگر می‌داند

عکس نوشته
کامنت
comment