-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکند زآن لب، به یک دو قطعه شکر صلح میکند
2 هر کس که دیده رنگ ترا وقت جنگ جو صلح ترا به جنگ دگر صلح میکند؟!
3 از بس به زیر تیغ تغافل نشسته است از نامه تو دل به خبر صلح میکند
4 باشد چو عضو عضو ترا شیوه یی جدا چشم تو جنگ و، طرز نظر صلح میکند
5 جمعیتی است چشم من و آن جمال را با ناله ظاهرا که اثر صلح میکند
6 در فکر تازه کاری قهر است لطف او با ما برای جنگ دگر صلح میکند
7 از جرم من گذشته و، تیغ تغافلش از خون من، به خون جگر صلح میکند
8 با ما ز بسکه از ته دل نیست جنگ او دل را گمان شود که، مگر صلح میکند!
9 بادا حرام راحت بالین، بر آن سری کز ترک سر، ببالش زر صلح میکند
10 گو سرنه و ببند کمر جنگ را، کسی کز خود سری به تاج و کمر صلح میکند!
11 نشماریش ز اهل نظر واعظ آنکه او از اشک خود بدر و گهر صلح میکند!