- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرِ داد پیغمبر پاکدین اگر خواستی گنج روی زمین
2 بر او آشکارا شدی بی گمان بر او زر بباریدی از آسمان
3 کسی کاو نهاد از برِ عرش پای همان برتر از قاب قوسینش جای
4 عنان کش بود پیش او جبرئیل ببیند بهشت و می سلسبیل
5 بخندد به روی اندرش گرگ و شیر بغلتد به خاک اژدهای دلیر
6 به شمشیر دین آشکاره کند فرشته به رویش نظاره کند
7 برآید برآرد به فرمانش ابر نیایش کند پیش او شیر و ببر
8 به یک شب دو گیتی ببیند تمام به گوشش درآید ز یزدان سلام
9 به انگشت مه را کند بر دو نیم چرا تنگ باشد بر او زرّ و سیم
10 جهان را بدان گرسنه خود بخواست چو دانست کاین جای؛ جای فناست
11 از آغاز چون آدمی آفرید شد از شکل نام محمد پدید
12 سرش میم و دو دست حی لامحال شکم میم و دیگر دو پایش چو دال
13 شنیدی که یزدانش چون پیش خواند نه زر ماند از او باز و نه سیم ماند
14 همان دخترش کرد با او گله که از آسن دستم شده آبله
15 تو گر مردمی آز کوتاه کن به پیغمبر خویشتن راه کن
16 ز هر چیز ورزی، فزونی بده به دادن سپاسی به کس برمنه
17 ز ما آفرین برچنان نیکبخت فزونتر زباران و برگ درخت