سرِ از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 5

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

سرِ داد پیغمبر پاکدین

1 سرِ داد پیغمبر پاکدین اگر خواستی گنج روی زمین

2 بر او آشکارا شدی بی گمان بر او زر بباریدی از آسمان

3 کسی کاو نهاد از برِ عرش پای همان برتر از قاب قوسینش جای

4 عنان کش بود پیش او جبرئیل ببیند بهشت و می سلسبیل

5 بخندد به روی اندرش گرگ و شیر بغلتد به خاک اژدهای دلیر

6 به شمشیر دین آشکاره کند فرشته به رویش نظاره کند

7 برآید برآرد به فرمانش ابر نیایش کند پیش او شیر و ببر

8 به یک شب دو گیتی ببیند تمام به گوشش درآید ز یزدان سلام

9 به انگشت مه را کند بر دو نیم چرا تنگ باشد بر او زرّ و سیم

10 جهان را بدان گرسنه خود بخواست چو دانست کاین جای؛ جای فناست

11 از آغاز چون آدمی آفرید شد از شکل نام محمد پدید

12 سرش میم و دو دست حی لامحال شکم میم و دیگر دو پایش چو دال

13 شنیدی که یزدانش چون پیش خواند نه زر ماند از او باز و نه سیم ماند

14 همان دخترش کرد با او گله که از آسن دستم شده آبله

15 تو گر مردمی آز کوتاه کن به پیغمبر خویشتن راه کن

16 ز هر چیز ورزی، فزونی بده به دادن سپاسی به کس برمنه

17 ز ما آفرین برچنان نیکبخت فزونتر زباران و برگ درخت

عکس نوشته
کامنت
comment