سریر فقر که با هیچ پادشا از خیالی بخارایی غزل 191

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

سریر فقر که با هیچ پادشا ندهند

1 سریر فقر که با هیچ پادشا ندهند عجب نباشد اگر با من گدا ندهند

2 بیا که آنچه به رندان ره نشین دادند به محرمان درِبار کبریا ندهند

3 چو می دهند زکات از کرم به مسکینان مرا که از همه مسکینترم چرا ندهند

4 نمی زنیم دم از آب روی تا در عشق ز گریه غایت مقصودِ ما به ما ندهند

5 گمان مبر که بپرسند از گناه کسی نخست مژدهٔ عفو گناه تا ندهند

6 گهی که خوان عنایت کشد خیالی عشق مرا بگیر نصیبی اگر تو را ندهند

عکس نوشته
کامنت
comment