حدیث شمع از پروانه پرسید از خواجوی کرمانی غزل 473

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

حدیث شمع از پروانه پرسید

1 حدیث شمع از پروانه پرسید نشان گنج از ویرانه پرسید

2 فروغ طلعت از آئینه جوئید پریشانی زلف از شانه پرسید

3 اگر آگه نئید از صورت خویش برون آئید و از بیگانه پرسید

4 مپرسید از لگن سوز دل شمع وگر پرسید از پروانه پرسید

5 محبت دام و محبوبست دانه بدام آئید و حال دانه پرسید

6 چو از جانانه جانم دردمندست دوای جانم از جانانه پرسید

7 منم دیوانه و او سرو قامت حدیث راست از دیوانه پرسید

8 حریفان گو بهنگام صبوحی نشانم از در میخانه پرسید

9 کنون چون شد به رندی نام ما فاش ز ما از ساغر و پیمانه پرسید

10 ز خواجو کو می و پیمانه داند همان بهتر که از پیمانه پرسید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر