1 اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود
2 با آن وجود و آن عظمت زیر خاک رفت در نصف ماه ذیقعد از عرصهٔ وجود
3 تا کس امید جود ندارد دگر ز کس آمد حروف سال وفاتش امید جود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 به جانِ خواجه و حقِ قدیم و عهدِ درست که مونسِ دمِ صبحم، دعای دولت توست
2 سرشک من که ز طوفان نوح دست بَرَد ز لوح سینه نیارَست نقشِ مهرِ تو شُست
1 پیرانه سَرَم عشقِ جوانی به سر افتاد وان راز که در دل بِنَهفتم به درافتاد
2 از راهِ نظر مرغِ دلم گشت هواگیر ای دیده نگه کن که به دامِ که درافتاد
1 خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است ز کارستانِ او یک شمه این است
2 جمالت مُعجِزِ حُسن است لیکن حدیثِ غمزهات سحرِ مبین است
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
2 تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
1 جای حضور و گلشن امن است این سرای زین در به شادمانی و عیش وطرب در آی
2 ای کاخ دولتی تو چه کاخی که مدرج است در شاخسار گلشن تو سایه همای
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به