1 خوبان جهان صید توان کرد به زر خوش خوش بر از ایشان بتوان خورد به زر
2 نرگس که کله دار جهان است ببین کاو نیز چگونه سر درآورد به زر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دلِ من در هوایِ روی فَرُّخ بُوَد آشفته همچون مویِ فَرُّخ
2 بجز هندویِ زلفش هیچ کس نیست که برخوردار شد از روی فَرُّخ
1 مدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
2 پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
1 ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت دَردِه قدح که موسمِ ناموس و نام رفت
2 وقتِ عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بی حضور صُراحی و جام رفت
1 هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد هر پاکروی که بود تردامن شد
2 گویند شب آبستن و این است عجب کاو مرد ندید از چه آبستن شد
1 جای حضور و گلشن امن است این سرای زین در به شادمانی و عیش وطرب در آی
2 ای کاخ دولتی تو چه کاخی که مدرج است در شاخسار گلشن تو سایه همای
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
2 تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به