حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم از واعظ قزوینی غزل 261

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد

1 حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد مرحبا سیل فنا، ممنون تعمیرم نکرد

2 همچو دندانی که افتد در جوانیها مرا برنیامد از دهان حرفی که دلگیرم نکرد

3 خلق را از بس مزور دیده ام در حیرتم کز چه بود آیا که مادر آب در شیرم نکرد

4 بسکه جز من کسی نمی بیند ز زشتی روی من هیچ نقاشی بجز آیینه تصویرم نکرد

5 من کیم؟دیوانه یی سرمست کز زور جنون هیچ کس جز حلقه اطفال زنجیرم نکرد

6 آرزوی خلوتی هرگز در آن صورت نبست هیچ جا چون خانه آیینه دلگیرم نکرد

7 شهر پاکان را، ندیدم زیرپا مانند سیل پیری از کوه جوانی تا سرازیرم نکرد

8 خوان دنیا در خورند اشتهای حرص نیست جز قناعت نعمتی واعظ از آن سیرم نکرد

عکس نوشته
کامنت
comment