1 مه را طرفی بماه رو میماند چیزیش بدان فرشته خو میماند
2 نی نی ز کجا تا بکجا مه که بود جان بندهٔ او بدو خود او میماند
1 مشورت میرفت در ایجاد خلق جانشان در بحر قدرت تا به حلق
2 چون ملایک مانع آن میشدند بر ملایک خفیه خنبک میزدند
1 مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی ز تو پرماه شود چرخ چو بر چرخ برآیی
2 کی بود چرخ و ثریا که بشاید قدمت را و اگر نیز بشاید ز تو یابند سزایی
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم