- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مه روزه رسید و آفتابم روزه می دارد چه سود از روزه کز گرمی جهانی را بیازارد
2 به دندان روزه را رخنه کند، پس از لب شیرین لبالب رخنه های روزه زان شکر به بار آرد
3 دهانش را که بوی مشک می آید گه روزه ازان خط است کز پیراهن لب مشک می کارد
4 به شب هم فرض شد بر عاشقان کوی او روزه که هر کان روی چون مه دید شب را روز پندارد
5 نگارا، روزه چندم قضا شد در ره هجرت مپوشان روی تا جانم قضای روزه بگذارد
6 هلالی گشتم از روزه کمند زلف را بفگن که تا خورشید بربندد، ازان بالا فرود آرد
7 مرا صوم وصال است از تو و کافر کند خلقم که ابرویت نمازی در دو محرابم فرود آرد
8 به روزه مؤمنان رغبت کنند حلوا به شیرینی به کویت زان رسد خسرو که آنجا شهد می بارد