-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فرست باده جان را به رسم دلداری بدان نشان که مرا بینشان همیداری
2 بدان نشان که همه شب چو ماه میتابی درون روزن دلها برای بیداری
3 بدان نشان که دمم دادهای از می که خویش تهی و پر کنمت دم به دم قدح واری
4 بگرد جمع مرا چون قدح چه گردانی چو باده را به گرو بردهای نمیآری
5 از آن میی که اگر بر کلوخ برریزی کلوخ مرده برآرد هزار طراری
6 از آن میی که اگر باغ از او شکوفه کند ز گل گلی بستانی ز خار هم خاری
7 چو بیتو ناله برآرم ز چنگ هجر تو من چو چنگ بیخبرم از نوا و از زاری
8 گره گشای خداوند شمس تبریزی که چشم جادوی او زد گره به سحاری