ز بیم از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 36

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

ز بیم بداندیش کوش، آن گروه

1 ز بیم بداندیش کوش، آن گروه گریزان همه ساله در دشت و کوه

2 گهی چون پلنگان به کُه در دوان گهی چون نهنگان به دریا روان

3 بدین رنج و سختی همی زیستند زمان تا زمان زار بگریستند

4 چو بگذشت ششصد بدین سالیان برون رفت نونک به مرگ از میان

5 مر او را پسر پیش از او مرده بود از او تخت، گردون تهی کرده بود

6 مهارو بُدی نام فرزند او بر او شادمان خویش و پیوند او

7 زنش کودک آورد چون او بمرد همان گه مر او را به دایه سپرد

8 چو نونک بدید، آتبین کرد نام زن و مرد گشته بدو شادکام

9 چو جان گرامی همی داشتش یکی روز بی کام نگذاشتش

10 ندانست کس کآن نه فرزند اوست نبیره ست اگر خویش و پیوند اوست

11 چو نالنده شد، مردمان را بخواند بسی ز آتبین داستانها براند

12 که بر من سرآید همی سال و ماه شما را کنون آتبین است شاه

13 پرستش کنید آتبین را چنان که کردید ما را به چیز و به جان

14 که از پشت او باشد آن شهریار که از مارپیکر برآرد دمار

15 کند گیتی از دیو و جادو تهی نهد بر سر خویش تاج شهی

16 جهان را بیاراید از داد و دین بخواهد ز ضحّاک ناباک کین

17 سپاه آتبین را پرستش نمود همی بود در بیشه زآن سو که بود

عکس نوشته
کامنت
comment