1 پری رخان که سرم خاک راه ایشانست مرا دم از دو جهان یک نگاه ایشانست
2 شب فراق تو آن ظلم کرد بر عشاق که تا بروز ابد روسیاه ایشانست
3 اگر ملول ز من آن دو چشم خونریزند گناه من نبود این گناه ایشانست
4 مرا بدعوی خون، از بتان که باز خرد؟ که گر فرشته بود هم گواه ایشانست
5 بتان شهر اگر ملک دلبری دارند بحسن، دلبر من پادشاه ایشانست
6 شب از فغان دل همسایگان کباب کنم بلای من همه از دود آه ایشانست
7 پناه من نبود غیر نیکویان اهلی نه من که هرکه بود در پناه ایشانست