آن پریچهره که جور و ستم از خواجوی کرمانی غزل 262

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد

1 آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد چه خطا رفت که ابروش دگر چین دارد

2 نافهٔ مشگ ز چین خیزد و آن ترک ختا ای بسا چین که در آن طره مشگین دارد

3 دل غمگین مرا گر چه بتاراج ببرد شادمانم که وطن در دل غمگین دارد

4 عجب از چشم کماندار تو دارم که مقیم مست خفتست و کمان برسر بالین دارد

5 ای خوشا آهوی چشمت که بهر گوشه که هست خوابگه برطرف لاله و نسرین دارد

6 مرغ دل کز سر زلفت نشکیبد نفسی باز گوئی هوس چنگل شاهین دارد

7 گر چه فرهاد به تلخی ز جهان رفت ولیک همچنان شور شکرخندهٔ شیرین دارد

8 دل گمگشته ز چشم تو طلب می‌کردم کرد اشارت بسر زلف سیه کاین دارد

9 خواجو از چشمهٔ نوشت چو حکایت گوید همه گویند سخن بین که چه شیرین دارد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر