چهره آرایی بود از نشأه از واعظ قزوینی غزل 541

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او

1 چهره آرایی بود از نشأه می ننگ او از می کیفیت خود می فروزد رنگ او

2 گر بروی ما نمی خندد، نه از بی لطفی است جا نمی یابد تبسم در دهان تنگ او

3 در دل او ذره یی نبود ز دلسوزی اثر ز آن سیه روزم، که این آتش ندارد سنگ او

4 بر نیامد از دل زاری دل سختش ز جا گر چه باشد دست دلها جمله زیر سنگ او

5 نیست ممکن کز دهان تنگ او گیرد سراغ خط عبث گردد بگرد عارض گلرنگ او

عکس نوشته
کامنت
comment