- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است لاجرم در دیدهٔ ما همچو نور دیده است
2 از سر ذوق است این گفتار ما بشنو ز ما زانکه قول این چنین هرگز کسی نشنیده است
3 در خیال آنکه نقش روی او بیند به چشم دیدهٔ اهل نظر گرد جهان گردیده است
4 تُرک چشم مست او دلها به غارت می برد زلف طرّارش به هر موئی دلی دزدیده است
5 عشق سرمست است و با رندان حریفی می کند عقل مخمور است و از زندان ما رنجیده است
6 از کرم ساقی ما مِی می دهد ما را مدام بر سر ما آب رحمت گوئیا باریده است
7 هرکسی از لطف سلطانی نوائی یافتند حضرت او نعمت الله را به ما بخشیده است