چشمی که چشمهٔ آب از شاه نعمت‌الله ولی غزل 765

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

چشمی که چشمهٔ آب از چشم ما روان دید

1 چشمی که چشمهٔ آب از چشم ما روان دید در چشم او نیاید هر چشمه ای ، چو آن دید

2 ای نور دیدهٔ ما در چشم ما نظر کن کائینه ایست روشن آن رو در او توان دید

3 ما را اگر بجوئی ما را به ما توان یافت هر کس که دید ما را می دان که آنچنان دید

4 جام جهان نمائی است یعنی که این دل ما هر کو در او نظر کرد مجموعهٔ جهان دید

5 از عشق اگر نشانی پرسی نشان بگویم بی نام و بی نشان شد یاری که زو نشان دید

6 هر ناظری که بنشست در چشم ما زمانی در بحر دیدهٔ ما دریای بیکران دید

7 رندی که نعمت الله بیند به چشم معنی داند که دیدهٔ ما سرخیل عاشقان دید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر