- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخیزد جایی که آب پاشی، زآن گرد برنخیزد
2 با درد عشق جهان نگنجد یک ناله بشوری، از نیشکر نخیزد
3 چون دل شکست، از وی ناید سخن طرازی از کاسه شکسته، آواز برنخیزد
4 در خشم نیک ذاتان، بیم ضرر نباشد آری زآتش گل، هرگز شرر نخیزد
5 تمکین بیش آرد خفت، که از ترازو کم میکنند زان سر، کز جای برنخیزد
6 کی تند خو به نرمی، فرمان پذیر گردد از جای شعله هرگز، با چوب تر نخیزد
7 آن وعظ دلنشین شد واعظ، که هم ز دل خواست نبود جگرگداز آه، تا از جگر نخیزد