- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عزم برون چو مست خماری شوی، مکن تاراج نقش آزری ومانوی مکن
2 خردی و همرهی بدان می کنی، خطاست خوبی، ولی چه سود که بد می شوی، مکن
3 گر چه خوش است جور و جفاهای نیکوان لیکن اگر نصیحت من بشنوی، مکن
4 کج می نهی به گاه خرامش به دیده پای افگار گشت چشم من، این کج روی مکن
5 گیرم که از لبم نرسانی گل انگبین باری بدین سخن دل دشمن قوی مکن
6 بنمای رو و چشم مرا منتظر مدار بگشای زلف وکار مرا یکتوی مکن
7 عشق آفت است، خسروا، پا را به هوش نه تسلیم شو به بندگی و خسروی مکن