برگ ریز آمد و برگ گل از امیرخسرو دهلوی غزل 217

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت

1 برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت سرخ رویی رخ لاله و گلنار برفت

2 سرو بشکفت و چمن سبز شد و نرگس خفت گو، برو، از بر من این همه، چون یار برفت

3 نزد من باد خزان دوش غبار آلوده آمد و گفت که سرو تو ز گلزار برفت

4 خواستم تا بروم در طلب رفته خویش یادم آمد رخ او، پای من از کار برفت

5 در دوید اشک چو باز آمدن خویش ندید دل بینداخت هم اندر ره و خونبار رفت

6 خون دل گر چه که بسیار برفت، اندک ماند صبر هر چند که بود اندک، بسیار برفت

7 باد خاری ز ره گلرخ من می آورد جانم آویخت دران خار و گرفتار برفت

8 هر چه از عقل فزون شد همه عمرم جو جو اندر این غارت غم، جمله به یک بار برفت

9 گله کرد آن بت شیرین ز بر خسرو جست خله کرد آن گل نسرین زبر خار برفت

عکس نوشته
کامنت
comment