روزی که جفاهای تو بر یاد از اثیر اخسیکتی غزل 43

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

روزی که جفاهای تو بر یاد من آید

1 روزی که جفاهای تو بر یاد من آید دل نوش کند غصه و از خویشتن آید

2 چون صفّ بلا، راست کنی از سر تسلیم مرد آن بود آری، که نه کمتر ززن آید

3 گر تیغ بیالاید عشقت بمن این فخر حاشا که ز صد پیرهنم یک کفن آید

4 تا چند زبان گرد بدارم که لب توست چیزی که ز ایام بدندان من آید

5 من گرد سر کوی تو از بهرتو گردم بلبل ز پی گل بکنار چمن آید

6 بشکست دلم زان شکن زلف مبادا کز چشم بدان برشکن او شکن آید

عکس نوشته
کامنت
comment