1 ظلمت شب پرتو ظلمات من نور مه از نور ملاقات من
2 گوهر طاعت شد از آن کیمیا زلت و انکار و جنایات من
3 هست سماوات در آن آرزو تا نگرد سوی سماوات من
4 ای رخ خورشید سوی برج من ای شه جان شاهد شهمات من
1 هر طعامی کآوریدندی بوی کس سوی لقمان فرستادی ز پی
2 تا که لقمان دست سوی آن برد قاصدا تا خواجه پسخوردش خورد
1 بود کوری کو همیگفت الامان من دو کوری دارم ای اهل زمان
2 پس دوباره رحمتم آرید هان چون دو کوری دارم و من در میان
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد