- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هنوزت ناز گرد چشم خوابآلود میگردد هنوز از تو شکیب عاشقان نابود میگردد
2 چرا دیوانگی نارد مرا در گرد کوی او؟ که در هر گوشه چندین جان ناخشنود میگردد
3 به صد جان بندهام آن غمزه را با آنکه میدانم که مرگم گرد آن پیکان زهرآلود میگردد
4 چه پرسی حال شبهای کسی کش چون تو غمخواری همه شب از درون جان غم فرسود میگردد
5 جگر میسوزدم، جانا، مشو ناخوش ز بوی من اگر در گرد دامان تو بوی عود میگردد
6 مناز از روی چون خورشید خود چندین، چو میدانی که روز حسن را سایه به غایت زود میگردد
7 تو معذوری، اگر در روی خسرو چشم نگشایی چنین کز آه او هر دم چهان پر دود میگردد