1 ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا مکن غمزه زنان زین سو میا، آهنگ جان ما مکن
2 ای من، غلام روی تو، گر جور خواهی ور ستم بر بنده خود می کنی، چون گویمت کن یا مکن
3 گه زلف سوی رخ بری، گه خال پیش لب نهی جان دارد آخر دمی، چندین بلا یک جا مکن
4 گر من ز جور چشم تو کردم شکایت گونه ای زارم بکش، لیکن مگو «در روی من پیدا مکن »
5 دیرینه یاران منند، ای پندگو، اندوه و غم ور بی غمی، منمای ره، زیشان مرا تنها مکن
6 گفتی «شوم فردای هجر آن کشتنت را ساخته » امروز مهمان توام، تو وعده فردا مکن
7 گر عشق می بازی، دلا، پروانه ای شو نی مگس بالای آتش چرخ زن، پرواز بر حلوا مکن
8 گفتم «ز زلف چون تویی زنار بندم » گفت «رو در کفر هم صادق، نه ای، زنار را رسوا مکن »
9 خسرو، اگر بختت گهی یاری دهد کانجا رسی هم بر زمین نه دیده و گستاخی آن پا مکن