ز شوق گفتگویش، نیست هوشی از واعظ قزوینی غزل 92

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

ز شوق گفتگویش، نیست هوشی در شنیدن‌ها

1 ز شوق گفتگویش، نیست هوشی در شنیدن‌ها ز جوش مدعا، چیزی که پیدا نیست، گفتن‌ها

2 بهر سو ناوک او رو گذارد، می‌دود از پی نگاه حسرتم، چون رشته، از دنبال سوزن‌ها

3 خیال قد رعنای تو، گویا جا در او دارد که می‌گردد به گرد خاطرم، از خویش رفتن‌ها

4 کدامین آفتاب امروز می‌آید برون یارب که گل‌های چمن دارند رنگ و بو به دامن‌ها؟

5 اگر خواهی برآید مطلب، اول ترک مطلب کن گذشتن بیشتر باشد در این ره از رسیدن‌ها

6 مهیای همان شو کز برای خلق می‌خواهی گریبان چاکی مقراض باشد از بریدن‌ها

7 نمی‌گردد ز حق پر، تا ز خود خالی نمی‌گردی که پرنورند، تا از خود تهی گشتند روزن‌ها

8 فشار تنگی احوال کیفیت دهد دل را شود واعظ، شراب ناب، انگور از فشردن‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment