- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود وان پرسش زمان به زمان گوییا نبود
2 نامم که گفته ای و نشانم که داده ای زان روزگار نام و نشان گوییا نبود
3 در گلشنی که با گل و مل بوده ایم خوش آمد خزان و بویی ازان گوییا نبود
4 یاری بکن ز مردی با بنده پیش ازآنک گویند مردمان که فلان گوییا نبود
5 اول که دیدمت ز سیه روی، آن نفس گویی نداشتم، دل و جان گوییا نبود
6 دی ناگهانش دیده و تا نیک بنگرم در پیش دیده ام نگران گوییا نبود
7 صد ناله داشت خسرو مسکین ز درد خویش چون پیش او رسید، زبان گوییا نبود