خنک آن دم از جلال الدین محمد مولوی غزل 2214

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو

1 خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو

2 داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو

3 اختران فلک آیند به نظاره ما مه خود را بنماییم بدیشان من و تو

4 من و تو بی‌من و تو جمع شویم از سر ذوق خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو

5 طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند در مقامی که بخندیم بدان سان من و تو

6 این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو

7 به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر در بهشت ابدی و شکرستان من و تو

عکس نوشته
کامنت
comment