کاروان راه گمنامی نمیخواهد از واعظ قزوینی غزل 404

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس

1 کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس دل تپیدن هرکجا باشد، نمی باید جرس

2 ذوق خاموشی، دل از کف دادگان دانند چیست از زبان زآن ور نمی افتد که دل دارد جرس

3 در طریق عشق از بیتابی ظاهر چه سود؟ از درون بر سینه خود سنگ میکوبد جرس

4 مانده یی از راه و، باکت نیست از آوارگی در رهست و، روز وشب بر خویش میلرزد جرس

5 تن چو از نشو و نما افتد، شود بی ذوق دل ناقه از رفتن چو ماند، بینوا گردد جرس

6 واعظ از دل تا نخیزد گفت و گو بی حاصل است رهنما زآن شد، که دائم از درون نالد جرس

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر