یار طفلست و،ره کوچه نجسته از واعظ قزوینی غزل 402

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنوز

1 یار طفلست و،ره کوچه نجسته است هنوز از لبش خط سخن خوب نرسته است هنوز

2 نیست دندان که نمایان شده از لعل لبش هست طفل و، دهن از شیر نشسته است هنوز

3 صرصر آه جگر سوز دل از کف شده یی از رخش بند نقابی نگسسته است هنوز

4 نرسیده است بدامان لبش دست هوس چهره اش جز عرق شرم نشسته است هنوز

5 رسم دلجویی عشاق نیاموخته است ره سوی خانه آیینه نجسته است هنوز

6 خاک بازی، نه رخش را بغبار آلوده است گرد راه عدم از چهره نشسته است هنوز

7 در دلش مغز وفا نیست هنوز از خامی نونهال است و ثمر خوب نبسته است هنوز

8 پیر شد واعظ و، دیگر سخنش طفلانه است از دل این گرد هوس پاک نشسته است هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر