هله ای پری از جلال الدین محمد مولوی غزل 2843

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

هله ای پری شب رو که ز خلق ناپدیدی

1 هله ای پری شب رو که ز خلق ناپدیدی به خدا به هیچ خانه تو چنین چراغ دیدی

2 نه ز بادها بمیرد نه ز نم کمی پذیرد نه ز روزگار گیرد کهنی و یا قدیدی

3 هله آسمان عالی ز تو خوش همه حوالی سفری دراز کردی به مسافران رسیدی

4 تو بگو وگر نگویی به خدا که من بگویم که چرا ستارگان را سوی کهکشان کشیدی

5 سخنی ز نسر طایر طلبیدم از ضمایر که عجب در آن چمن‌ها که ملک بود پریدی

6 بزد آه سرد و گفتا که بر آن در است قفلی که به جز عنایت شه نکند برو کلیدی

7 چو فغان او شنیدم سوی عشق بنگریدم که چو نیستت سر او دل او چرا خلیدی

8 به جواب گفت عشقم که مکن تو باور او را که درونه گنج دارد تو چه مکر او خریدی

9 چو شنیدم این بگفتم تو عجبتری و یا او که هزار جوحی این جا نکند به جز مریدی

10 هله عشق عاشقان را و مسافران جان را خوش و نوش و شادمان کن که هزار روز عیدی

11 تو چو یوسف جمالی که ز ناز لاابالی به درآمدی و حالی کف عاشقان گزیدی

12 خمش ار چه داد داری طرب و گشاد داری به چنین گشاد گویی که روان بایزیدی

عکس نوشته
کامنت
comment